.
منو خواهر زادهم با اختلاف سنی ۲۲ سال همیشه با هم کل کل و دعوا داریم ولی خیلی همو دوست داریم و عاشقشم😀
دیروز بخاطر کارای روضه اومده از ظهر اومده بودن خونمون و داداش اینا هم بودن، تازه محمدمهدیو دیده بودم رفتم سمتش بغلش کنم جیغ کشید که ولم کن و منم نخواستم اذیتش کنم فاصله گرفتم ازش؛ ولی اون همچنان داد میزد که ولم کن و گفتم ولم کن🥲😂 بعد اومد زدم😐
فاطمه زهرا به زنداداش گفت چرااا زدش؟
اونم گفت دوس نداره کسی بغلش کنه!
فاطمهزهرا هم گفت منم دوست ندارم کسی زهرا رو بزنه!!
منو میگی؟؟ چشمام قلبی شد😍😍
تا شب کلی قربون صدقهش رفتم🤩
+ خیلی وقتا موقع نماز صبح یاد مامانبزرگ میفتم💔
چون همیشه وقتی میومد خونمون میگفت ممنون که برای نماز بیدارم میکنی و گفت هر جا میرم بهشون میگم زهرا خودش برای نماز بیدار میشه منو هم بیدار میکنه
براش عجیب بود خودم بیدار میشم😁 آخه انگار بقیه نوه هاشو به زور بیدار میکردن
امروزم یادش افتادم و دلم براش خیلییی تنگ شد😭
چقدر زود دو سال شد...