امروز بالاخره آناکارنینا رو سفارش دادم البته هدیهی تولدمه که خواهرجان زودتر سفارش داده؛ پررو پررو لیست کرده بودم که هر کی خواست کتاب بخره یا ژرمینالو بگیره یا آناکارنینا و یا آتش بدون دود😅 تا اینکه امروز فاطی گفت بیا خودت انتخاب کن؛ هم کتابو هم مترجمو؛ آخه یه بار از نمایشگاه بهش گفته بودم سینوهه ترجمه فلانیو بخریا اشتباهی یه ترجمه دیگه خرید یه قشقرقی راه انداختم نگو و نپرس😑😂
آتش بدون دود رو ترجیحا فعلا نگرفتم چون نمیشد تک جلدی سفارش داد و چون نمیدونم میتونم با قلم نویسنده ارتباط بگیرم یا نه؛ قرار شد قبلش از طاقچه یه چند صفحهش رو بخونم و بعد بخرم؛ ژرمینالم گفت ارزونه و شد آناکارنینا 😍
با فاطمه (دوستم) حرف میزدم بازم کلییی کتاب سفارش داده هر چند وقت یبار حدود ۱۰ یا ۱۵ کتاب سفارش میده و نمیخونه😑 ولی بازم نمیتونه کتاب نخره؛ یه مریضیه خودشم نمیدونه درمانش چیه🙄 توی طاقچه هم از اکانت من استفاده میکنه هر بار کلی کتاب دانلود میکنه و نمیخونه🤦♀️🤦♀️🤦♀️ یه بارم کتابای منو مخفی کرده بود به خیال اینکه فقط برای خودش هاید میشه😅
عکس کتابخونهی مورد علاقمو براش فرستادم مرد براش😄 و آرزو کرد خدا دو تا کتابخونهی این مدلی به دوتامون بده!
خوبه آدم دوستاشم مثل خودش دیوونه باشن🤦♀️
فردا باید برم دندونپزشک ولی اصلا حوصله ندارم برم ولی مجبورم مجبور!
این چند وقته خیلی درگیرم و هم دلم میخواد بگذرن این روزا و هم دلم نمیخواد بگذرن...
حس میکنم از گذر زمان میترسم!
توی استوری باکس آقای شیخی پرسیدم با دلتنگی عمیق چیکار کنیم؟
جواب داد: گفتهست به دلشکستگان نزدیک است...
حرفی نیست دیگه جز این شعر نو که خیلی به دلم نشست امشب؛
ای عشق
به شوق تو گذر میکنم از خویش...
تو قافِ قرارِ من و من عین عبورم...
شب بخیر