اولین روز تابستون
تولد بابا دلیل خوبی بود برای خوب بودن اولین روز تابستون ❤️
البته که طرفای غروب تا اول شب یکم بیحوصله شدم و دلتنگ... ولی اتفاقی استوری پیج دختر رضوی رو باز کردم و دیدم به عنوان برنده مسابقه حرم اسممو نوشتن و کلی خوشحال شدم؛ آخه قبلا بارها شرکت میکردمو برنده نمیشدم برای همین دیگه شرکت نکردم؛ دیروز اتفاقی شرکت کردم و فقطم چند تا کامنت زدم گفتم قرار باشه برنده بشم یه کامنتم کافیه و خیلی ذوق کردم که اسممو دیدم😍 شاید هدیهش جنبهی مالی نداشته باشه ولی جنبهی معنویشو خیلی دوست دارم ولی گفت ۲ ماه دیگه میرسه دستم و نمیدونم چیه هدیه😕 امیدوارم پلاک گل باشه😁
دیگه اینکه قراره برای تولید یه محصول جدید با آجی همکاری کنم اولین کار این بود متریال اون محصوله که عکسشو توی یه پیج روسی دیدیمو پیدا کنیم که چیه اصلا😁
هر چی فکر میکردم که چی میتونه باشه متوجه نمیشدم تا اینکه دایرکت دادم به اون پیجو پرسیدم بندهخدا انگلیسیش انگار زیاد خوب نبود چون به جای wood نوشته بود tree, ولی همین جوابش خیلی کمک کرد و با کلی سرچ متوجه شدم چیه؛ اول فکر کردم شاید پلکسی باشه ولی به این نتیجه رسیدم پلکسی برای کودک متریال ایمنی نیست و ممکنه خطرناک باشه؛ به هر حال این اولین قدم بود برای شروع این کار امیدوارم که نتیجهی مطلوبیو که میخوام رو داشته باشه...
چند روزیه مدار صفر درجه میخونم؛ اولش از همخوانی عقب افتاده بودم چون شیوه نگارشش جوریه که سخت میشه ارتباط گرفت ولی الان یکم جلو افتادم؛ وای نگم که چقدر دوسش دارم و چقدر لهجهی جنوبی شیرینی داره😍 از واژههای دزفولیم زیاد استفاده کرده و گاهی موقع خوندن خندهم میگیره😁 امیدوارم تا آخرش خوب باشه چون فقط ۲۵۰ صفحه از ۲۰۰۰ صفحه رو خوندم و احتمالا فراز و فرود زیادی داشته باشه🙄 همراهی با بقیه هم خوندن این کتابو خیلی جذاب کرده برای آنا خیلی حوصله گروهو نداشتم ولی این همخوانی خیلی خوبه
دیروقته بخوابم دیگه
شب بخیر 🧡