شوق خوندن
امشب حالم خیلی خیلی خوبه چون بالاخره تونستم مثل قبلترها کتاب بخونم و انقدر غرق خوندن شدم که گذر زمان رو متوجه نشدم و به خیالم ساعت 2 ه در صورتیکه ساعت 3ه😅
کتاب نخل و نارنج که هدیه از طرف یه دوسته رو شروع کردم تا اینجایی که خوندم خیلی خوب بود و دلم میخواد هنوزم ادامه بدم ولی دیروقته و بهتره بخوابم؛ ولی نمیدونم شاید اشتیاقم به ادامه دادنش اجازه نده بخوابم آخه خیلی وقته دلم تنگ شده بود برای غرق شدن توی یه داستان؛ یه کتاب😍 دقیقا مثل وقتایی که شازده حمام میخوندم یا روزایی که ملت عشق رو میخوندم و خاطرات سفیر و کتابای خالد حسینی رو و کلی کتاب دیگه..... (البته کلی نیستن و بنظرم اصلا کتاب نخوندم تا حالا🤦♀️🙄)
فردا هم احتمالا رهبر عزیز رو شروع کنم و یا شایدم زوربا رو ادامه بدم؛ نمیدونم ولی اگه وقت کنم حتما میرم کتاب پریدخت رو هم بخرم که همزمان با این کتابا بخونمش و نخل و نارنج هم احتمالا فردا شب تموم بشه😊 ولی حیف که به دلایلی نمیتونم بدم نرگس بخونتش😒 آخه تا حالا تقریبا همهی کتاباییو که این سه چهار سال اخیر خوندم رو خونده و خیلی خوشحالم که حداقل باعث شدم یه نفر کتابخون بشه😍🙂 و حتی گاهی وقتی میخوام کتابی بخرم در کنار سلیقهی خودم به سلیقهی اونم فکر میکنم😅
هر شب هم یه داستان از دال دوست داشتن رو میخونم داستانای قشنگی داره😊
امشب به خودم یه قول دادم که حتما انجامش میدم😍