ای کاش از گم شدگان تاریخ نباشیم...
صدای هل من ناصر ینصرنیش هنوز از دل تاریخ شنیده میشود
آن روزی که صدای یار خواهی تو عرش خدا رو خواهد لرزاند؛ من در کدام سمتم؟ کاش سمت تو باشم
کاش نگذاری از گم شدگان تاریخ باشم و ذکر لحظاتم این شده؛ ما را از گم شدگان تاریخ قرار مده
و حال اضافه میکنم ما رو از طرد شدگان تاریخ قرار مده
به قول مولانا من آن توام مرا به من باز مده
و من میگویم من آن توام؛ مرا نه خود باز ده و نه به دگران
مرا در آغوش بگیر؛ انقدر سخت و انقدر با مهر که خیال هیچ آغوشی جز آغوش تو مرا خواب نکند
امروز همه از حسین مینویسند و میگویند، من از تو نوشتم که به راستی تو حسین زمانهی ما هستی به همان اندازه غریب و به همان اندازه تنها؛ آنجا که میگوید کسی هست مرا یاری دهد؟؟ آنجا که یک نگاهش به خیمهگاهست و یک نگاهش سمت قتلگاه؛ قلتگاهی که یگانه نقطهی رهاییش هست از دنیا و خیمهگاهی که....
آرزو میکنم ما در برگهای تاریخ عاشورا را دوباره رقم نزنیم....
آرزو میکنم در تاریخی که ما رقم میزنیم هیچگاه حق قربانی باطل نشود و هیچ خون پاکی به ناحق نریزد؛ غل و رنجیری به دست و پای کسی نباشد و مهری در دهان کسی...
و کاروانی به اسارت نرود...
شب عاشورای سال 1444 قمری