...
چند روزه انقدر درگیر بودم که به کارام نمیرسیدم و مخصوصا اینکه کل برنامهی مطالعمم بهم ریخت😕 برای جبرانش دیشب ساجی رو شروع کردم؛ کتاب جذابیه و صد صفحه خوندم با اینکه باید میخوابیدم تا ساعت ۳ بیدار موندم و خوندم؛ ولی صبح که برای نماز بیدار شدم رکعت دوم بودم نمیدونم چم شده بود یهو از حال رفتمو افتادم زمین؛ دوباره نماز خوندم ولی بعدش نمیتونستم بشینم و سرگیجه و تهوع داشتم؛ مامان گفت قرص نعناع بخورم که حالمو بهتر کرد و خوابیدم تا اذان🙄 اگه فاطی نیومده بود بیینه حالم خوبه یا نه هنوزم میخوابیدم انقدر که بیحال بودم😁 چون شب بله برون فاطی بود کلی کار داشتیم و داداش و زینیم اومده بودن تا قبل از نهار باز میخواستم از حال برم; بهشون گفتم من شب پذیرایی نمیکنم میترسم بیفتم جلوی مهمونا😁 ولی یکی دو ساعت خوابیدمو خوب شدم خداروشکر
شبم که مهمونا اومدن و خداروشکر مهمونی خوش گذشت ولی کارا هنوزم ادامه دارن🙄 کارای خودمم مونده اولیو باید تا سوم انجام بدم ولی هنوز کاری نکردم😕 الانم خوابم میاد ولی تا ساعت ۲ داشتیم خونه رو مرتب میکردیم و بعدشم باز تا الان کتاب میخوندم.
یه چیز دیگه هم میخواستم بگم ولی پشیمون شدم و حسش نیست بنویسم پس دیگه بخوابم؛ شب بخیر