انتقام سخت
چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۴۳ ق.ظ
این چند روزه همش خبرای بد میرسید ولی امشب انقدر خوشحالم که نمیتونم بخوابم.....
البته یه حس ناراحتی و خوشحالی همزمان
از وقتی خبر رو شنیدم اشکام بند نمیاد؛ این چند روزه بغض داشتم و گریهم نمیگرفت ولی امشب حس میکنم سبک شدم خیلی سبک؛ انقدری که انگاری وجود ندارم
از دیروز عصر منتظر این خبر بودم ولی فکر نمیکردم همین امشب خبر رو بشنوم🙂
البته من بازم دلم آروم نشده و بنظرم کافی نیست این انتقام و اگه کل نیروهاشونم نابود بشن ارزشش کمتر از یه تار موی سرداره😔
و اونموقع که شنیدم نوشتم:
از خوشحالی دارم گریه میکنم
ولی نمیدونم از خوشحالیه یا چیز دیگه...
یه لحظه حس کردم چقدر جای سردار و بقیهی شهدا خالیه...
چقدر.....
چندان گریستم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست
۹۸/۱۰/۱۸