این روزهای من.....

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۹/۰۷
    ...
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    ...
  • ۰۳/۰۷/۰۲
    .
  • ۰۳/۰۴/۰۶
    ...

...

دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۵:۰۴ ق.ظ

برای نماز صبح یهو یاد مامانبزرگ افتادم🥺🥺🥺

و کلی گریه کردم براش

چقدر دلم براش تتگ شده😔

هیچ‌وقت براش نوه‌ی خوبی نبودم ولی همیشه دوسش داشتم

هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی بره از کنارمون🥺🥺

حتی الانم با اینکه ۶ ماه از رفتنش میگذره حس می‌کنم هست...

همش مینویسمو حذف میکنم😔 نمیتونم ادامه بدم حرفامو...

 

+ برم انیمیشن ببینم حالم بهتر بشه 

چون واقعا نمیتونم بخوابم؛ چند وقته هم یه بار خواب رو بارها میبینم؛ البته نه اینکه خواب تکراری ببینم؛ ولی یه حس خیلی بده که توی خوابام مشترکه...

حسی که خیلی آزارم میده

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۰۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی