گوشیم چند وقت بود توی هوای سرد خاموش میشد مثلا هر روز صبح بعد از نماز یا موقع پیاده روی، فکر نمیکردم مشکلش جدی باشه تا اینکه جمعه خاموش شد و هر کاری کردم روشن نشد که نشد😒😒😒 از وقتی خاموش شد نگران بودم نکنه هاردش سوخته باشه و کل اطلاعاتم بپره، از یه سریا بکآپ داشتم و یه سریا هم نه، داداش گفت احتمالا باتریش باشه ولی دادم تعمیر و گفت که باتری مشکلی نداره و باید عیبیابی بشه، دیگه هر روز کلی سرچ میکردم ببینم مشکلش چیه فهمیدم هارد و lcd مشکل ندارن و گفتم احتمالا مشکل از مدارهاش باشه که حدسم درست بود و امروز تعمیرکار تماس گرفت گفت مشکل از مدارشه ولی معلوم نیست کی بهم بده😐😑😪 تبلت فاطی دستمه ولی خب هیچی گوشی خود آدم نمیشه ولی خداروشکر که خیالم راحت شد مشکل خاصی نبوده و برای خرید گوشی عجلهای نیست ولی حتما باید یه گوشی نو بخرم.
این چند روز بدون گوشی هم خوب بود و هم بد، خوبیش این بود کلی کتاب خوندم، شبا زودتر خوابیدم😄 به کارام رسیدمو ...
پیاده روی هم بدون گوشی و هندزفری خیلی خوب بود و تصمیم گرفتم دیگه گوشی نبرم باهام یا همیشه همراهم نباشه ولی تو ماشین بدون هندزفری اصلا نمیتونم چون به هیچ وجه نمیتونم آهنگاییو که بابا گوش میده رو گوش بدم🤐
آناکارنینا هم واقعا خوب بود تا اینجا هر چند هنوز بعد از ۶۰ صفحه شخصیت اصلی وارد نشده و منتظرم این حواشی اولیه کتاب تموم بشه.
+ ولادت امام علی رو هم تبریک میگم.... 🥰😍
شنبه قراره برای اولین بار توی یه همخوانی کتاب شرکت کنم
قراره آناکارنینا رو بخونیم؛ همش دلم میخواد بخونمش هی نگاهش میکنم وسوسه میشم شروع کنم از بس ذوق خوندنشو دارم ولی چون به فاطمه قول دادم با گروه بخونم منتظر شنبه میمونم😅 گروه توی تلگرامه و برای نصبش مجبور شدم چند تا از اپهامو حذف کنم🤦♀️ ولی ارزششو داره
کتابام اول هفته قبل رسید فاطمه گفت برو ببینشون گفتم بذار بعد الان کار دارم بعد اصراااار که نه همین الان😅 رفتم یهو گفتم عهه چرا سه جلده آنا دو جلدیه ها؛ بعد دیدم ژرمینالم سفارش داده اصلا ذوق زده شدم😍😂 و کلا هم فهمیدم کتابا هدیه از طرف مامان بودن ولی نگفته که سورپرایزم کنه😊😍
شب قبلش خواستم از دیجی کالا سفارش بدم ژرمینالو ولی منتظر بودم داداش لیست خریدشو بفرسته که با هم سفارش بدیم و شانس اوردم اون شب نفرستاد وگرنه الان دو تا ژرمینال داشتم؛ منم از خدا خواسته یه کتاب دیگه سفارش دادم😄 که امروز رسید
آجی چند وقت پیش یه تبلیغ داده بود چون شب شهادت حضرت زهرا براش تبلیغ کرده بود بازدهی افتضاح شد و با کلی اصرار بلاگره دوباره استوری کرد دیروز؛ و این ۲۴ ساعت تبلیغ کلییی درگیر پیجش بودم که خداروشکررر به خوبی تموم شد؛ چند وقت پیشم یه ایده برای افزایش فروش و صادرات به کشورای حاشیه خلیج فارس تو سرم بود ترسیدم بگم فکر کنه دارم مسخره میکنم ولی گفتم خیلی استقبال کرد؛ با یکی از دوستامون که توی یه شرکت مسوول هماهنگی صادراتو وارداتو حرف زدیم گفت میتونه هماهنگیا رو انجام بده ولی چون حداقل ۱۰۰۰ تا گهواره نیاز بود و فعلا هم شرایط تولید در این حد رو نداریم منتفی شد😕 تا ببینیم بعدا چی پیش میاد
هفتهی قبلی یه هفتهی پر از استرسو گذروندیم هممون چون آجی و آقا موسی امیکرون گرفتن و خیلی بیحال بودن؛ خداروشکر این هفته بهتر شدن؛ بیشتر از دو هفتهست نیومدن خونمون و فاطمهزهرا باهامون قهر کرده و هر روز به مامان میگه مامانا دوست ندارم مامانجون مریمو دوست دارم😂😂😂
دلم خیلیی براشون تنگ شده
گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیله ای پیچیده از غم های عالم بر تنم
بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانه ام مگذار! باید بشکنم
من که عمری دل برای دوستان سوزانده ام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم
گرچه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بوی گیسوی تو را می جویم از پیراهنم
عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو می پرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟
فاضل نظری
امروز بالاخره آناکارنینا رو سفارش دادم البته هدیهی تولدمه که خواهرجان زودتر سفارش داده؛ پررو پررو لیست کرده بودم که هر کی خواست کتاب بخره یا ژرمینالو بگیره یا آناکارنینا و یا آتش بدون دود😅 تا اینکه امروز فاطی گفت بیا خودت انتخاب کن؛ هم کتابو هم مترجمو؛ آخه یه بار از نمایشگاه بهش گفته بودم سینوهه ترجمه فلانیو بخریا اشتباهی یه ترجمه دیگه خرید یه قشقرقی راه انداختم نگو و نپرس😑😂
آتش بدون دود رو ترجیحا فعلا نگرفتم چون نمیشد تک جلدی سفارش داد و چون نمیدونم میتونم با قلم نویسنده ارتباط بگیرم یا نه؛ قرار شد قبلش از طاقچه یه چند صفحهش رو بخونم و بعد بخرم؛ ژرمینالم گفت ارزونه و شد آناکارنینا 😍
با فاطمه (دوستم) حرف میزدم بازم کلییی کتاب سفارش داده هر چند وقت یبار حدود ۱۰ یا ۱۵ کتاب سفارش میده و نمیخونه😑 ولی بازم نمیتونه کتاب نخره؛ یه مریضیه خودشم نمیدونه درمانش چیه🙄 توی طاقچه هم از اکانت من استفاده میکنه هر بار کلی کتاب دانلود میکنه و نمیخونه🤦♀️🤦♀️🤦♀️ یه بارم کتابای منو مخفی کرده بود به خیال اینکه فقط برای خودش هاید میشه😅
عکس کتابخونهی مورد علاقمو براش فرستادم مرد براش😄 و آرزو کرد خدا دو تا کتابخونهی این مدلی به دوتامون بده!
خوبه آدم دوستاشم مثل خودش دیوونه باشن🤦♀️
فردا باید برم دندونپزشک ولی اصلا حوصله ندارم برم ولی مجبورم مجبور!
این چند وقته خیلی درگیرم و هم دلم میخواد بگذرن این روزا و هم دلم نمیخواد بگذرن...
حس میکنم از گذر زمان میترسم!
توی استوری باکس آقای شیخی پرسیدم با دلتنگی عمیق چیکار کنیم؟
جواب داد: گفتهست به دلشکستگان نزدیک است...
حرفی نیست دیگه جز این شعر نو که خیلی به دلم نشست امشب؛
ای عشق
به شوق تو گذر میکنم از خویش...
تو قافِ قرارِ من و من عین عبورم...
شب بخیر