یه شروع تازه؟
یه شروع دوباره؟
یه شروع خوب؟
یا...
من اسمشو میذارم یه شروع؛ حالا هر چی که باشه؛ مهم اینه که یه شروعه؛ یه حرکت که از دلِ یه رکود داره میاد بیرون😊
به نظر من یه حرکت از دل یه رکود میاد بیرون و معنا پیدا میکنه؛ این پسته مینویسم و نمیدونم تهش چی میشه؛ به شکست میرسیم یا موفقیت؟
البته من شکست توی کار رو قبول ندارم چون حتی اگه به نتیجه هم نرسه در واقع شکست نخوردی؛ چون حرکت کردی و بین مسیر کلی تجربه به دست میاری و اگه به موفقیت برسی که یه حس خیلی شیرین داره💖
امیدوارم چند ماه دیگه نتیجهی موفقیتمون رو بنویسم هر چند این کار هدف من نیست ولی میتونه مقدمهای باشه برای کارای بزرگتر...
ولی مهم حرکته و مهم اینه که بیکار نباشم؛ ماهها داشتم به یه سوال فکر میکردم و بارها هم این سوال ازم پرسیده میشد ولی گاهی از جواب طفره میرفتم چون خودمم به جوابی نرسیده بودم.
دیشب تا صبح تحقیق کردیم و یه سری برآورد و خوندن مقاله و حالا باید با چند نفر مشورت کنیم...
حالا اینا به کنار چرا تا من اومدم یه ساز یاد بگیرم کرونا اومد و وادرات و صادرات مختل شد و موجودیِ همه فروشگاها صفر شد🙄😂 البته شیوا هم پیگیره و گفت اگه پیدا کرد بهم میگه؛ انقدر سایتا رو زیر و رو کردم که آخرش گفتم بابا بیا یه سنتور بگیر اصلا😁 ولی سنتور باشه برای بعد😍
فعلا سرمونو با کارا و کتاب و آبرنگ مشغول کنیم تا سازمون موجود شه😍
....
ساعت حدودا ۶ صبحه خوابم میاد ولی بازم خواب به چشمام نمیاد؛ البته حس میکنم خودم دلم میخواد بیدار بمونم و فکر کنم یه نوحهی 1 دقیقهای 30 مرتبهس داره replay میشه و نمیتونم ازش دل بکنم و...
چقدر... هیچی
فردا کلی کار دارم کاش برسم همه رو تموم کنم
....
+عشق یعنی نفس کشیدن تو خاک سرزمینت...
برای امشب کلی حرف رو دلم سنگینی میکنه که بنویسم
ولی تنها چیزی که مینویسم اینه:
امشب تنهایی علی تمام شد
و به معشوق رسید
و یک جهان در تنهایی فرو رفت؛ بدون علی...
+غمگینتر از غروب عاشورا؛ سحر ۲۱ رمضانست ....
و بعد از علی دنیا دیگر رنگ عدالت را به خود ندید...
یه جایی خوندم گاهی به جایی میرسی که حتی به خدا هم میگی تو رو خدا!
شاید خندهدار باشه ولی امشب از خدا خواستم دعام کنه!
چند روز پیش با یکی از دوستام حرف میزدم خیلی ناراحت بود و عذاب وجدان داشت که برخلاف میلش عصبی شده البته وقتی جریان رو تعریف کرد بهش حق دادم آخه یه نفر به پدرش که تازه فوت شده تهمت زده و اینم خواسته دفاع کنی و آخرشم کار به دعوا رسیده...
همون موقع به این فکر کردم آخرین باری که عصبی شدم کی بود؟
مسلما عصبانیت خیلی وقتا سراغ آدم میاد؛ گاهی تو دلت عصبی میشی و حرص میخوری گاهیم دیگه طاقتت تموم میشه و بروز میدیو خیلی زودم پشیمون میشی؛ بنظرم اون حرص خوردنه به مراتب راحتتر از پشیمونی بعدشه...
آخرین باری که واقعا عصبی شدم خواستم یه جمله بگم که دلم آروم شده و حرص نخورم ولی خیلی جلوی خودمو گرفتم و تا چند میگفتم چرااا نگفتی؟؟؟ البته اون حرف از ته دلم نبود و خوشحالم که نگفتم؛ مسلما اگه میگفتم چند ساعت کمتر حرص میخوردم ولی ساعتها و روزها احساس پشیمونی داشتم...
نمیدونم اون لحظهی عصبانیتم به این فکر کردم که این حرف میتونه تا مدتها تو دلت بمونه ولی بیانش تا مدتها و شاید تا همیشه یه آدمو ناراحت کنه
کاش میشد همیشه جلوی عصبانیتمون رو بگیریم.
* خداروشکر با کمک بچهها تونستیم یه سری بسته های غذایی و بهداشتی تهیه کنیم برای نیازمندا و دیروز رسیدن دست اونایی که باید میرسید و من با خودم گفتم آخیش دیگه امشب خیالم راحته و وقتی سمیرا عکس بستهها رو فرستاد خیلی خوشحال شدم ولی بعدش که گفت وقتی رفتیم تحویل بدیم یکی از اون بنده های خدا برای افطارشون هیچی نداشتن و پنیریو که ما بهشون دادیم شده شام اون شبشون بغضم گرفت... ازون بغضا سر ناراحتی نیست فقط...
همون موقع یاد یه جمله از شهید بهشتی افتادم که مضمونش این بود: آدمایی که زمستون رو از پشت سر پنجره دیدن و فقر و گرسنگی رو توی کتابا خوندن صلاحیت نمایندگی این مردم رو ندارن و ماشالا چقدر ازین مسوولا زیاد داریم☹
_دیروز آجی کتاباییو که پیش نرگس امانت داشتم رو برام اورد و چقدر دلتنگش شدم...
نرسیده بود کتابا رو بخونه و سینوهه رو هم تا نیمه خونده بود... یه کتابم بین کتابا بود به اسم سفر سرخ؛ کتابی که سالها پیش خواستم بخرم و پیداش نکردم دزفول؛ نمایشگاه کتابم همینطور؛ اونموقعا هم خرید اینترنتی مثل الان خیلی مرسوم نبود و کلا فراموش کردم اون کتاب رو؛ آجی از نسیم پرسید و اونم گفت این کتاب نرگس بوده و گفتم یادگاری بدمش به زهرا...
یه یادگاری خیلی ارزشمند از طرف کتابخونترین دوستی که داشتم.
چقدر عاشق این روزا و شبام و کاش تموم نمیشد؛ هر چند ماه رمضان امسال خیلی با سالای قبل فرق داره و میتونست بهتر باشه ولی بازم عاشقشم...
امشب یه جریانی شد که فهمیدم گاهی چقدر زود دیر میشود
و اینو هم فهمیدم که راسته هر اتفاقی به وقتش دلچسب و دلنشینه
کلی حرف هست برای نوشتن ولی شاید باشه برای یه وقت دیگه