این روزهای من.....

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۹/۰۷
    ...
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    ...
  • ۰۳/۰۷/۰۲
    .
  • ۰۳/۰۴/۰۶
    ...

آخرش از چیزی که میترسیدم سرم اومد؛ اینکه روحم جسمم رو بیمار کنه و معده‌م به حدی اذیت شده که فقط روزی یه وعده غذا میتونم بخورم اونم نصف وعده‌های معمولی همیشه...

همش داشتم تلاش میکردم به این مرحله نرسم ولی رسیدم و نمیدونم چیکار کنم که خوب بشم آخه دکترم نمیتونم برم الان😭 خدایا خودت کمک کن خوب بشم آخه واقعا تحمل این سوزش معده و استرس و کم اشتهاییو ندارم😔

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۲۱

این روزایی که میگذره خیلی تلخن ولی نمیخوام بنویسمشون

نه برای اینکه فرار کنم از این روزا؛ برای اینکه هر چی بیشتر یه چیزیو بکشی کش میاد

این روزا تلخه و میدونم باید صبر کرد

گذر زمان درستش میکنه هر چند که از این جمله بدم میاد چون عادت کردیم بهش؛ به این که اشتباه کنیم و بسپریم به زمان.... چون درستش میکنه؛ دقیقا زمانی که میتونست روزای خوبی باشه برام

از این روزا فقط آشوب و بیخوابی شبونه‌ رو میخوام بنویسم؛ آره قبول دارم من همیشه دیر میخوابم ولی خیلی فرق هست بین اینکه خودت بخوای بیدار بمونی با اینکه نتونی بخوابی و... یکی از این شبای ناآروم به خدا گفتم باهام حرف بزن؛ قرآنو باز کردم گفت صبر کن...

پس صبر میکنم اما به سختی...

و این روزها میخوام یاد بگیرم که...

هیچی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۴۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۴ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۰۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۴ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۴۰

مشکلات همیشه هستن ولی باید یاد بگیریم چجوری باهاشون کنار بیایم.

این جمله رو این اواخر زیاد شنیدم و زیاد گفتم و بارها برام سوال بود که اگه مشکلی برام پیش بیاد چیکار میکنم؟ سعی میکنم باهاش مواجه بشم و حلش کنم و یا اینکه مدام ناراحت باشم؟ این چند روزه مشکلات آوار شدن رو قلبم؛ یه مشکلاتی هست قابل حلن مثلا مشکل کاری؛ مشکل مالی و .... ولی یه چیزایی برمیگرده به روح و قلب آدم؛ اعتراف میکنم تو این یکی ضعیفم آخه سخت فراموش میکنم ولی فائزه میگه نباید فراموش کنی باید کنار بیای و بنظر خودمم این درست‌تره؛ با فراموش کردن امکان تکرار اشتباه هست ولی وقتی کنار بیای میتونی از اشتباهاتت درس بگیری و قوی‌تر بشی😊 الانم تمرین میکنم این قوی‌تر شدن رو؛ کنار اومدن با مشکلات رو چون خدا هست همینطور که همیشه بوده...

مشکل من اینه که یه بخش از زندگیم رو روی رویا و روی حرف‌ها ساختم؛ باهاشون زندگی کردم و سریع مثل یه توده بزرگ شدن و بزرگ و بزرگ‌تر ولی میدونی اون توده خالی بود؛ پوچ بود شکل یه بادکنک که خیلی سریع بزرگ شد و با سرعت خیلی بیشتری ترکید... بدجورم ترکید

من اسم این رویاها رو میذارم رویاهای بادکنکی

خدایا شکرت برای همه چی😊

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۵۳


این روزا دارم بربادرفته رو میخونم؛ طولانی‌ترین کتابی هست که تا الان خوندم( البته در حال خوندنم)؛ حدودا 1500 صفحه; امیدوارم ارزش خوندن داشته باشه آخه وقت زیادی ازم میگیره با این حجم زیاد و در آخر از خوندنش پشیمون نشم🙏
کتاب سرگذشت عشق بی‌سرانجام اسکارلت قهرمان کتاب هست به اشلی؛ پسری که شخصیتی کاملا متفاوت داره با اسکارلت؛ به شخصه تا اینجای کتاب خیلی از شخصیت اسکارلت خوشم نمیاد؛ دختری که تمام ارزش های دختر بودن در زیبایی ظاهری و جلب توجه و جذب کردن پسرها میدونه؛ به حدی که خیلیا عاشق اون هستن نه صورتیکه هیچ بویی از فرهنگ نبرده و در مقابل اشلی پسری فرهیخته و بااصالت هست از خانواده‌ای با فرهنگ؛ اشلی قراره با دخترخاله ش ملانی ازدواج کنه و وقتی این خبر به گوش اسکارلت میرسه خیلی بهم میریزه و با خودش میگه امکان نداره اشلی ملانی؛ دختری که ظاهری معمولی ولی قلبی مهربون داره (البته مورد دوم نظر اسکارلت نیس آخه خیلی خودخواهه و از ملانی متنفره) رو به من ترجیح بده و همین موضوع باعث میشه که این علاقه رو با اشلی در میون بگذاره ولی اشلی نمیتونه به ملانی خیانت کنه و عشق اسکارلت رو رد میکنه و ...
اسکارلت وقتی عشق خودش رو بر باد رفته میدونه طی یه تصمیم یهویی برای انتقام از اشلی به خواستگاری چارلز برادر ملانی و نامزد هانی (خواهر اشلی) جواب مثبت میده در صورتیکه از اون متنفره و خیلی زود این ازدواج سر میگیره... و بعدها اون ازدواج یهویی برای اسکارلت چیزی جز پشیمونی نداره و براش مثل یک خواب میمونه...
این کتاب علاوه بر عشق بربادرفته ی اسکارلت و داستان زندگی اون در بستر جنگ‌های داخلی آمریکا نوشته شده که برای من جالبه؛ در کمتر از دو ماه اسکارلت بیوه میشه آخه چارلز توی جنگ به شدت بیمار میشه و میمیره و توی جامعه ی اون زمان آمریکا زنان بیوه هیج جایگاهی ندارن؛ اونا باید کاملا مراقب رفتار خودشون باشن و تا آخر عمر حق پوشیدن لباس شاد ندارن؛ اجازه ی خندیدن ندارن و چیزای دیگه؛ با توجه به شرایط کنونی امریکا این موضوع خیلی دور از ذهن خواننده‌س البته قبلنم با دیدن مستند ایکسونامی یه مقداری آشنایی پیدا کرده بودم با وضعیت اجتماعی آمریکا توی قرن های گذشته و برام خیلی جالب بود.

کتاب هنوز تموم نشده پس ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۵۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۵۴
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۰۱

و اما امروز...

همه چی داشت خوب و آروم پیش میرفت

تا اذان مغرب تقریبا؛ یهو حال دلم انگار زیر و رو شد و یه استرسی که نمیدونم چیه و چرا؛ هجوم اورد به وجودم انگار....

هر کاری کردم نتونستم کنترلش کنم و بازم مثل همیشه روحم به جسمم غلبه کرد و حس میکنم همه وجودمو درد گرفته... و بعدشم... هیچی

تنها کاری که میتونم کنم اینه دراز بکشم و تمام تلاشمو کنم فکر نکنم؛ ولی با خودم میگه یعنی میشه فکر نکرد؟

کاش میتونستم بخوابم لااقل

این بود پنجمین روز از بهاری که میتونست یه روز خوب باشه و نشد😔

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۲۸

چه حس قشنگی داره

اول صبحی

صدای باد و بارون؛ وزیدن یه نسیم مدایم از پس پنجره...

چه خوبه؛ شکل یه موسیقی که سکوت این روزا رو میکشه و به آدم انگیزه میده برای بیدار موندن؛ برای زندگی کردن...

منظورم از بیداری صرفا بُعد فیزیکی خواب و بیدار بودن نیست؛ منظورم بیدار شدن و بیدار موندن و زندگی کردنه نه زنده بودن

شاید جالب باشه نظاره‌ی بهار رو از پشت پنجره ؛ بین در و دیوار؛ بین یه مکعب که بهش میگیم اتاق...

درسته این بهار میتونست قشنگ‌تر باشه ولی میشه هم از یه دید دیگه بهش نگاه کرد

این روزا بیشتر دلم میخواد احساسم رو بنویسم تا روزمرگیا و کاراییو که انجام دادم؛ حسای متناقضی که باعث میشه هر روز و هر ساعت احساس کنم آدم روز قبل نیستم؛ یه روز یه حس عالی؛ یه روز یه حس مسخره و بدتر از همه‌ی حسا؛ حس کلافگی؛ حسِ...

هیچی ولش کن؛ نمیخوام با نوشتن این حرفا حس فوق‌العاده‌ی الانمو که شاید خیلیم موندگار نباشه خراب کنم😍 از کلمه‌ی "باید" متنفرم ولی میخوام برای خودم چند تا باید بذارمو یکیش اینکه باید حالِ دلم خوب باشه چه بخوام چه نخوام...

باید انتخاب کنم که به دنیا لبخند بزنم یا...

ولی اینم یه شعاره...

بازم مثل همیشه؛

درونم پر از ناگفته‌هاست

خوشا به حال شما که شاعری بلدید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۲۵