این روزهای من.....

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۹/۰۷
    ...
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    ...
  • ۰۳/۰۷/۰۲
    .
  • ۰۳/۰۴/۰۶
    ...

.

من از اون دسته آدمام که همیشه توی مسافرتا و مهمونیا و اینا عکسا با گوشی اونه و برای بقیه هم نمیفرسته😂😂😂

 

عکسای عروسی فاطی هم روی گوشی منه چون عادتمو میدونن همون فردای عروسی گفتن بفرستم براشون

ولی مثلا آجی عکسای کربلا رو نداره اونسری توی گوشیم دیدشون گفت توی کی این همه عکس انداختی😂

تقریبا هیچ سوژه‌ای رو از دست نداده بودم یا فیلم گرفته بودم یا عکس.

هر از گاهی پیام میده فلان عکس رو بفرست امشبم پیام داد گفت یه عکس چهار نفره براش بفرستم

رفتم عکس ها رو دیدم چقدر دلم تنگ شد یهو🥺

 یعنی میشه باز برم؟

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۱۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ دی ۰۲ ، ۰۳:۱۷

به شدت خسته‌م...

هم روحی هم جسمی و بیشتر روحی

و سردرد عجیبی که دست از سرم بر نمیداره از سر ظهر...

 

وقتی اسامی شهدای حمله‌ی تروریستیو میخونم؛ وقتی عکساشونو میبینم قلبم به درد میاد🥺🥺🥺

این یکی دو روزه کلی حرص خوردم از این همه مماشات؛ از این همه مصلحت؛ از همه وعده‌ی انتقام سختی که معلوم نیست کی محقق بشه یا اصلا محقق بشه یا نه!

یه حدیث از امام علی میخوندم که واقعا وصف حال این چند کشورمونه بنظرم با این متن:

 

به شما گفتم که با اینان بجنگید پیش از اینکه با شما بجنگند، به خدا قسم هیچ ملتی در خانه‌اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد.

اما شما مسئولیت جهاد را به یکدیگر حواله کردید و به یاری یکدیگر بر نخاستید تا دشمن از هر سو به شما تاخت.

(خطبه ۲۷ نهج البلاغه)

 

بگذریم

این یه هفته بعد از عروسی خواهر جان کلی کار ریخته روی سرمون؛ قبلشم که مامان کلی  استرس داشت و خیلی نگرانش بودم؛ چون قرار بود عروسی ۲۸ آبان باشه و چون مامانبزرگ ۲۸ مهر از پیشمون رفت🥺 و عروسی افتاد عقب.

 

از طرفیم یه کار جدید افتاده روی کارای قبلیم که این یه هفته اصلا براش تمرکز نداشتم ولی هفته اینده باید تمرکزمو بذارم براش

 

+دلم یه آرامش خیلی عمیق میخواد؛ حتی اگه در حد یه خواب خوب و آروم باشه

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۲ ، ۰۰:۲۷

.

گفتنی‌ها را نهادم در حریری از سکوت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۰۲ ، ۰۳:۰۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ دی ۰۲ ، ۱۰:۱۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ دی ۰۲ ، ۰۱:۱۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ آبان ۰۲ ، ۰۲:۲۳
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ آبان ۰۲ ، ۰۲:۴۳

پارسال چنین روزی تصمیم گرفتم به دیگران کمک کنم و توی این یک سال نتیجه هم خداروشکر قابل قبول بود🥰 

هر چند باید تلاشمو بیشتر کنم و ازین بابت خیلی خوشحالم.

توی این یک سال با آدمای زیادی مواجه شدم؛ از بین این ادما تعداد انگشت شماری برای مثل دوست شدن...

خیلیاشون قدردان بودن و تعداد خیلی کمی نمک نشناس به معنی واقعی...

ولی در مجموع همه چی رضایت بخشه برام و این‌که بتونم به دیگران کمک کنم هر چند کوچیک بهم حس خوبی میده 🧡

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۲ ، ۱۵:۲۴

با فاطمه حرف میزدم بعد یه ماجرا از فاطمه‌زهرا براش تعریف کردم گفت منم دلم میخواد یه خواهر زاده داشته باشم ولی ندارم🥺 بهش گفتم یه نفرو برای ندا سراغ دارم میخوای مخ خواهر دامادو بزنم😂😂 گفت کی هست؟ بعد از کلی راهنمایی فهمید منظورم داداش ساراس😂😂😂  انقدر مسخره بازی در اورریم و خندیدیم ولی بهش گفتم من میترسم ندا این پیاما رو بخونه چون در اون صورت باید منو تو وصیت ناممون رو بنویسیم و منتظر باشیم بیاد بکشه ما رو😂😂 گفت اتفاقا الان کنارمه ولی حواسم هست😅

چون کلا اصلا دوس نداره ازدواج کنه و به فاطمه میگه دیوونه بودی انقدر زود ازدواج کردی؟😂😂😂 یجورایی در این زمینه مثل خودمه😅😅

بعدم راجع به یه موضوعی مثلا خواستم با فاطمه مشورت کنم؛ نمیدونم چرا وقتی خودم تصمیمم رو گرفتم و روی تصمیمم هستم انقدر اذیتش میکنم😂😂😂 کلی حرصش دادم و بعد از پیامم تاکید میکرد که دیوونم😂😂😂😂😂 البته خودمم قبول دارم اینو🤦‍♀️

 

دیشب فیلم coda رو دیدم قشنگ بود و دوسش داشتم؛ هم کلی خندیدم هم بغض کردم. 

 

 

+یه مریضی هم وجود داره و اینه که وقتی کلی حرف داری و نه مینویسیشون و نه به کسی میگی...

شب بخیر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۲ ، ۰۳:۵۰