این روزهای من.....

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۴/۰۶/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۲/۱۷
    .
  • ۰۴/۰۲/۰۵
    .
  • ۰۴/۰۱/۱۳
    .

دوشنبه قراره یه سفر کوتاه برم قم و هنوز هیچ کاری نکردم مامان همش میگه وسایلتو بذار میگم شب اخرم وقت هست هنوز ولی خب فردا وسایلمو میذارم خواستم اذیتش کنم یکم 😅 از بس که خودش برای سفر استرسیه و سخت گیر و برعکس من اصلا اینجوری نیستم.

ولی خب این چند روزم خیلی کار داشتم و گفتم قبل از رفتن انجامشون بدم و خداروشکر انجام شدن و مهم‌ترینشم تمدید پاسپورت بود.

شاید نمایشگاه کتابم بریم؛ امسال واقعا گفتم کتاب نمیخرم تا کتابای قبلیو بخونم ولی نتونستم🙄 و خیلی دلم میخواست جنگ و صلحو بخرم؛ جنگ و صلح و یک زندگی و فروغ زندگی رو گرفتم😍 به فاطی میگم کاش شور زندگی رو هم میگرفتم میشد سه تا زندگی😅😅 ژان کریستفم خواستم بخرم دیگه فعلا جلوی خودمو گرفتم😅🤣 ولی تا اونو هم نخرم آروم نمیگیرم😅 نمیدونم چرا واقعا کتاب میبینم حالم خوب میشه😍 چقدر خوبه که کتاب هست

 

امشب اعصابم از دست یه نفر بهم ریخت؛ بعضیا فکر میکنن خودشون کاملن و بقیه همه ناقص؛ کارای خودشون حتی اگه اشتباه باشه درسته و کارای بقیه همه اشتباه! و اگه کسی حرفی نمیزنه بیشتر اعتماد به نفس میگیرن ولی یه جوابی براش آماده کردم سری بعدی براش میفرستم که بفهمه خودشم آدم کاملی نیست که دیگران رو بخاطر یه مسائل سطحی قضاوت میکنه و صراحتا با شوخی حرفشو میزنه و فکر میکنه طرف مقابل ناراحت نمیشه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۲:۵۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۵:۱۷

 

دیروز بالاخره موهامو کراتین کردم😁 چتد ماهه میخواستم کراتین کنم نمیشد دیگه گفتم بذارم برای عروسی خواهر جان بعد پشیمون شدم گفتم دیره اونموقع

خیلی خوب شدن😍 اصلا فکر نمیکردم انقدر خوب باشه ولی واقعا خسته کننده بود مخصوصا وقت اتو کشیدن موها؛ تموم نمیشدن😂🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ ف ز همش میگفت موهات سوزنی شده😂😂 ولی بنده خدا غصه‌ی سحر رو خوردم کارش خیلی خسته‌کننده‌س و حوصله میخواد.

وای کلی کار دارم کاش برسم همه رو انجام بدم؛ فاطمه‌زهرا میگه چرا همش میگی کار دارم دارم😅

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۲:۵۷

وقتی یه روز پر استرسو گذروندی...

وقتی که عمیقا دلتنگی و فقط این آهنگ آرومت میکنه این وقت شب🧡

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۳۴

دو سه ساله عید فطر که میشه دلم خیلی میگیره..

امسال فکر میکردم دلم نگیره ولی باز گرفت😒

این چند روز اخرم مامان مریض بود خیلی نگران بودم همش فشارش بالا پایین میشد و دیگه خداروشکر دو سه روزه بهتره.

کلا این چند وقته خیلی دلم میخواد بنویسم ولی حسشو ندارم و...

برم فیلم ببینم یکم حال و هوام عوض بشه

چند روز پیش emma رو دیدم اصلا خوب نبود و محتوایی نداشت فقط لوکیشن فیلم حس خوبی میداد.

 

+چقدر دوست داشتم میتونستم بنویسم

بی‌خیال 

شب بخیر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۵۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ فروردين ۰۲ ، ۰۲:۵۳

امشب دایی جان ناپلئون رو تموم کردم؛ کتاب جالبی بود؛ از اون کتابا که وقتی دستت میگیری نمیتونی بذاری زمین و دلت میخواد ادامه بدی؛ یه شب میخواستم چند صفحه بخونم ولی نتونستم ادامه ندم و با نور گوشی تا نزدیک ۱۵۰ صفحه سحر خوندم؛ نوع نگارش کتاب طنز بود و با بیانی طنز وقایع اجتماعی دهه ۲۰ رو روایت میکرد؛ بعضی از شخصیت‌های کتاب وجه مشترکی با چند از شخصیت های مدار صفر درجه داشتن و مثل اون کتاب شخصیت و مکالمه محور بود.

خیلی با کتاب خندیدم ولی با فصل آخرش بغض کردم...

 

جلد پنجم شازده حمام رو شروع کردم چند صفحه خوندم علی رغم اینکه ۵ ساله منتظر بودم جلد جدید کتاب منتشر بشه و بخونم فعلا نتونستم ارتباط بگیرم باهاش؛ البته خیلی کم خوندم و طبیعیه چنین مساله ای.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۲ ، ۰۲:۵۰

دیروز و شب قبلش حالم خیلی خوب نبود

 خیلی زیاد دلم گرفته بود 

شب قبلش رفته بودیم خونه‌ی دایی؛ فاطمه‌زهرا خواست با یاسین بازی کنه به منم گفت باید بیای توی اتاق؛ رفتم چون حوصله نداشتم نمیتونستم تنهایی بشینم اونجا و دوست داشتم توی جمع باشم؛ ولی اجازه نمیداد برم بیرون و چند بارم ظرف آجیلو ریخت و دست خودم نبود سرش داد زدم که چرا مراقب نیستی مگه اینجا خونه‌ی خودمونه؟ ولی خیلی عذاب وجدان گرفتم چون اومد آروم بهم زرا ببخشید (زهرا رو میگه زرا😑) منم تصمیم گرفتم براش یه کتاب بخرم که از دلش در بیارم؛ خیلی خیلی دلم میخواست فاطمه‌زهرا عاشق کتاب و محیط زیست بشه مثل خودم و جالبه دقیقا همینطور شد و عاشق کتابه و محیط زیست؛ یه بار رفته بودیم دریاچه بعد گفت این آشغالا رو کی ریخته؟ منم نمیدونستم چی بگم گفتم آدمای بی‌فرهنگ دیگه هر جا زباله میبینه میگه آدمای بی‌فرهنگ آشغال ریختن اینجا رو زشت کردن😁

دیگه این شد که رفتم معراج و براش یه کتاب خریدم و که فردا رفتیم خونشون بهش بدم روی صفحه ی اولشم نوشتم به امید اینکه یه روزی کتابخون‌ترین عضو خانواده بشی🤩 

برخلاف همیشه که داستان کوتاه و شعر میخرم براش یه داستان نسبتا طولانیه چون یادم بچگی خودم افتادم کتاباییو که طولانی‌تر بود بیشتر دوست داشتم و کتابایی که زیاد متن نداشت یا فقط شعر بود بنظرم الکی بودن😂 البته هنوز ۵ سالشه من حواسم نبود رده سنی مثبت ۷ خریدم😑😂

برای خودمم شازده حمام ۵ رو خریدم؛ راستش انقدری امروز حالم بد بود از صبح تقریبا هیشکی نمیتونست باهام حرف بزنه که اگه برای خودمم کتاب نمیخریدم معلوم نبود کی حالم خوب بشه😑 و احتمال میرفتم توی دپرسینگ؛ (دلیل حال بدم که مهم نیست نمینویسم...)

 بعد مامان میگه به اسم فاطمه‌زهرا رفتی که برای خودت کتاب بخری؟ بهش میگم یعنی انتظار داری برم لب چشمه تشنه برگردم؟🙄

اخر شب با فاطمه حرف میزدم بهش میگم نمیدونی کتاب خریدم چقدر حالم خوب شد اگه نمیخریدم خفه میشدم😂😂😂 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۲ ، ۰۴:۰۴

امشب با یه نفر حرف میزدم بحثمون رفت سر فلسفه، چیزی که نه سررشته‌ای ازش دارم و نه مطالعه ای داشتم بعد یه بحث چالشی رو شروع کرد که وجود خدا رو اثبات میکنه و جالب بود؛ آخرش به این رسید که خالق وجود داره و همه چیز خداست و مخلوق سایه‌ی خالقه؛ و هر کاری در گرو اراده‌ی خالقه؛ بهش میگم پس کارهای خطا چی؟ میگه هیچ شری وجود نداره شر چند درجه پایین تر از خیره! منم گفتم پس فردا میرم یه نفرو میکشم گناهش گردن تو😁 میگه اونوقت تو رو بخاطر شر قصاص نمیکنن بخاطر این قصاص میکنن کار خیر تر رو انجام ندادی🙄🤣 

آخرم راجع به کتاب حرف زدیم و یکم تبادل نظر و معرفی چند تا کتاب خوب😍

 

دیشب یه کتاب صوتی گرفتم یه اپیزودشو گوش دادم فهمیدم اصلا نمیتونم با کتاب صوتی ارتباط بگیرم😶 با اینکه گوینده‌ش خوب بود؛ کلا بنظرم ارتباط چشمی خیلی مهمه برای مطالعه

اولین کتاب امسال رو هم تموم کردم؛ اسم کتاب جایی که چرخنگ ها اواز میخونن بود؛ کتاب خوبیه ولی عالی نبود؛ موضوع جالبی داشت

 

____________

 

سر یه ماجرایی به این نتیجه رسیدم و به خودم گفتم

از بعضی حرفا ناراحت نشو 

هیچ ادمی نمیدونه یه نفر توی تنهاییاش چقدر درد کشیده...

همونطور که خودم گاهی نمیتونم اینو درک کنم...

 

خب دیگه برم سحری بخورم

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۲ ، ۰۴:۰۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۳ فروردين ۰۲ ، ۰۵:۲۱