این روزهای من.....

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۳
    ...
  • ۰۳/۰۱/۲۷
    ...
  • ۰۲/۱۲/۲۱
    ...
  • ۰۲/۱۲/۱۱
    ..

۱۴ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

دیروز تولدم بود ولی اصلا توی مود تولد نبودم

حس و حالشو نداشتم اصلا

حتی حوصله جواب دادن به تبریکای تولدو نداشتم مخصوصا اینکه  کلی از شماره ها رو سیم‌کارت سیو نداشتمو تو تبلت نیومده بودن و باید هر بار چک میکردم تلگرامو که این کیه پیام داده😑

ولی خداروشکر ظهر گوشیمو از تعمیر گرفتمو درست شد

دیگه همین دیروز با بی‌حوصلگی گذشت حتی پیاده روی رو که امروز باید میرفتمو نرفتم؛ حتی کتاب نخوندم؛ و قرار بود فیلم ببینم که ندیدم....

الانم توی ماشین دارم مینویسمو به سوالی که توی پست قبلی از خودم پرسیدم فکر میکنم...

بیرون تاریکه؛ وقتی جاده‌ای تاریکی مطلق باشه بی‌اختیار یاد شبای جاده ی نجف به کربلا میفتم؛ راستی چقدررر دلتنگم و یاد این بیت افتادم

دلتنگی ما هر چند جمعه

یک رسم قدیمی‌ست به ما ارث رسیده

شب بخیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۰۰ ، ۰۰:۵۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ بهمن ۰۰ ، ۰۰:۴۳
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۹:۲۹
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ بهمن ۰۰ ، ۰۰:۵۷

گوشیم چند وقت بود توی هوای سرد خاموش میشد مثلا هر روز صبح بعد از نماز یا موقع پیاده روی، فکر نمیکردم مشکلش جدی باشه تا اینکه جمعه خاموش شد و هر کاری کردم روشن نشد که نشد😒😒😒 از وقتی خاموش شد نگران بودم نکنه هاردش سوخته باشه و کل اطلاعاتم بپره، از یه سریا بک‌آپ داشتم و یه سریا هم نه، داداش گفت احتمالا باتریش باشه ولی دادم تعمیر و گفت که باتری مشکلی نداره و باید عیب‌یابی بشه، دیگه هر روز کلی سرچ میکردم ببینم مشکلش چیه فهمیدم هارد و lcd مشکل ندارن و گفتم احتمالا مشکل از مدارهاش باشه که حدسم درست بود و امروز تعمیرکار تماس گرفت گفت مشکل از مدارشه ولی معلوم نیست کی بهم بده😐😑😪 تبلت فاطی دستمه ولی خب هیچی گوشی خود آدم نمیشه ولی خداروشکر که خیالم راحت شد مشکل خاصی نبوده و برای خرید گوشی عجله‌ای نیست ولی حتما باید یه گوشی نو بخرم.

این چند روز بدون گوشی هم خوب بود و هم بد، خوبیش این بود کلی کتاب خوندم، شبا زودتر خوابیدم😄 به کارام رسیدمو ...

پیاده روی هم بدون گوشی و هندزفری خیلی خوب بود و تصمیم گرفتم دیگه گوشی نبرم باهام یا همیشه همراهم نباشه ولی تو ماشین بدون هندزفری اصلا نمیتونم چون به هیچ وجه نمیتونم آهنگاییو که بابا گوش میده رو گوش بدم🤐

آناکارنینا هم واقعا خوب بود تا اینجا هر چند هنوز بعد از ۶۰ صفحه شخصیت اصلی وارد نشده و منتظرم این حواشی اولیه کتاب تموم بشه.

+ ولادت امام علی رو هم تبریک میگم.... 🥰😍

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۰ ، ۰۰:۴۳

شنبه قراره برای اولین بار توی یه همخوانی کتاب شرکت کنم

قراره آناکارنینا رو بخونیم؛ همش دلم میخواد بخونمش هی نگاهش میکنم وسوسه میشم شروع کنم از بس ذوق خوندنشو دارم ولی چون به فاطمه قول دادم با گروه بخونم منتظر شنبه میمونم😅 گروه توی تلگرامه و برای نصبش مجبور شدم چند تا از اپ‌هامو حذف کنم🤦‍♀️ ولی ارزششو داره

کتابام اول هفته قبل رسید فاطمه گفت برو ببینشون گفتم بذار بعد الان کار دارم بعد اصراااار که نه همین الان😅 رفتم یهو گفتم عهه چرا سه جلده آنا دو جلدیه ها؛ بعد دیدم ژرمینالم سفارش داده اصلا ذوق زده شدم😍😂 و کلا هم فهمیدم کتابا هدیه از طرف مامان بودن ولی نگفته که سورپرایزم کنه😊😍

 شب قبلش خواستم از دیجی کالا سفارش بدم ژرمینالو ولی منتظر بودم داداش لیست خریدشو بفرسته که با هم سفارش بدیم و شانس اوردم اون شب نفرستاد وگرنه الان دو تا ژرمینال داشتم؛ منم از خدا خواسته یه کتاب دیگه سفارش دادم😄 که امروز رسید

 

آجی چند وقت پیش یه تبلیغ داده بود چون شب شهادت حضرت زهرا براش تبلیغ کرده بود بازدهی افتضاح شد و با کلی اصرار بلاگره دوباره استوری کرد دیروز؛ و این ۲۴ ساعت تبلیغ کلییی درگیر پیجش بودم که خداروشکررر به خوبی تموم شد؛ چند وقت پیشم یه ایده برای افزایش فروش و صادرات به کشورای حاشیه خلیج فارس تو سرم بود ترسیدم بگم فکر کنه دارم مسخره میکنم ولی گفتم خیلی استقبال کرد؛ با یکی از دوستامون که توی یه شرکت مسوول هماهنگی صادراتو وارداتو حرف زدیم گفت میتونه هماهنگیا رو انجام بده ولی چون حداقل ۱۰۰۰ تا گهواره نیاز بود و فعلا هم شرایط تولید در این حد رو نداریم منتفی شد😕 تا ببینیم بعدا چی پیش میاد

هفته‌ی قبلی یه هفته‌ی پر از استرسو گذروندیم هممون چون آجی و آقا موسی امیکرون گرفتن و خیلی بیحال بودن؛ خداروشکر این هفته بهتر شدن؛ بیشتر از دو هفته‌ست نیومدن خونمون و فاطمه‌زهرا باهامون قهر کرده و هر روز به مامان میگه مامانا دوست ندارم مامانجون مریمو دوست دارم😂😂😂

دلم خیلیی براشون تنگ شده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۰ ، ۰۲:۲۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ بهمن ۰۰ ، ۰۲:۵۵

گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم

تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیله ای پیچیده از غم های عالم بر تنم

بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانه ام مگذار! باید بشکنم

من که عمری دل برای دوستان سوزانده ام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم

گرچه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بوی گیسوی تو را می جویم از پیراهنم

عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو می پرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟
 

فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۱۵:۰۶
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ بهمن ۰۰ ، ۰۱:۱۰

دلم خیلی خیلی گرفته ولی...

الحمد علی کل الحال....🧡

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۰ ، ۰۱:۳۵