این روزهای من.....

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۱۶
    ...
  • ۰۳/۰۲/۰۳
    ...
  • ۰۳/۰۱/۲۷
    ...
  • ۰۲/۱۲/۲۱
    ...
  • ۰۲/۱۲/۱۱
    ..

یک سال قبل...

جمعه, ۲۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۱:۲۰ ق.ظ

شاید اون شب بی قرار‌تر از همیشه بودم؛ البته نوع بیقراریم فرق داشت؛ نمیتونم وصف کنم حالمو؛ تا دیر وقت بیدار بودم قرآن رو باز کردم؛ ولی دلم آروم نشد؛ دلیلشو نمیخوام بنویسم ولی اون شب از ته دلم با خدا حرف زدم و... وقتی خوابیدم و با صدای اذان صبح بیدار شدم بازم تپش قلب داشتم ولی یاد خوابی افتادم که دیدم؛ شاید بشه گفت صادقانه‌ترین خوابی که دیده بودم و ارامش برگشت به قلبم

پارسال یه همچین شبایی(البته نمیدونم ۱۰ آبان بود فکر کنم)

چند ماه به صادقه بودن خوابم شک داشتم ولی بازم هر بار که دلم میگرفت یادش میفتم تا یه شب تصمیم گرفتم به کوثر بگم؛ چون کوثر یکی از قابل‌اعتمادترین دوستاییه که دارم از روز اولی که توی دانشگاه دیدمش حس نزدیکی بهش داشتم؛ دوستی که هیچ‌وقت آدما رو قضاوت نمیکنه؛ وقتی براش گفتم گفت بذار یه نفرو میشناسم که خیلی آدم خوبیه ازش میپرسم راجب خوابت و فردای اون روز گفت که خوابت صادقه‌ست🥺 

و با تمام وجودم شکرگزار خدایی شدم که قلبمو آروم کرد هر چند گاهی یادم میره و دلتنگ و دلگیر میشم باز.

ولی همون حس آرامشی که موقع اذان صبح داشتم بعد از کلی گریه‌ی قبل از خواب؛ باعث شد بعدها تحمل یک غم برام راحت‌تر بشه و نیازی به آرام‌بخش نداشته باشم لااقل.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۲۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی