این روزهای من.....

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۱۶
    ...
  • ۰۳/۰۲/۰۳
    ...
  • ۰۳/۰۱/۲۷
    ...
  • ۰۲/۱۲/۲۱
    ...
  • ۰۲/۱۲/۱۱
    ..

...

يكشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۰ ق.ظ

با فاطمه حرف میزدم بعد یه ماجرا از فاطمه‌زهرا براش تعریف کردم گفت منم دلم میخواد یه خواهر زاده داشته باشم ولی ندارم🥺 بهش گفتم یه نفرو برای ندا سراغ دارم میخوای مخ خواهر دامادو بزنم😂😂 گفت کی هست؟ بعد از کلی راهنمایی فهمید منظورم داداش ساراس😂😂😂  انقدر مسخره بازی در اورریم و خندیدیم ولی بهش گفتم من میترسم ندا این پیاما رو بخونه چون در اون صورت باید منو تو وصیت ناممون رو بنویسیم و منتظر باشیم بیاد بکشه ما رو😂😂 گفت اتفاقا الان کنارمه ولی حواسم هست😅

چون کلا اصلا دوس نداره ازدواج کنه و به فاطمه میگه دیوونه بودی انقدر زود ازدواج کردی؟😂😂😂 یجورایی در این زمینه مثل خودمه😅😅

بعدم راجع به یه موضوعی مثلا خواستم با فاطمه مشورت کنم؛ نمیدونم چرا وقتی خودم تصمیمم رو گرفتم و روی تصمیمم هستم انقدر اذیتش میکنم😂😂😂 کلی حرصش دادم و بعد از پیامم تاکید میکرد که دیوونم😂😂😂😂😂 البته خودمم قبول دارم اینو🤦‍♀️

 

دیشب فیلم coda رو دیدم قشنگ بود و دوسش داشتم؛ هم کلی خندیدم هم بغض کردم. 

 

 

+یه مریضی هم وجود داره و اینه که وقتی کلی حرف داری و نه مینویسیشون و نه به کسی میگی...

شب بخیر

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۷/۰۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی